سفارش تبلیغ
صبا ویژن


love poemes (شعرهای عاشقانه)

Designer: Mohammad Theme

وقتی گریبان عدم با دست خلقت میدرید

 

وقتی ابدجشم تو را پیش از ازل می آفرید

 

وقتی زمین نازتو را در آسمان ها میکشید

 

وقتی عطش طعم تو را با اشکهایم می چشید

 

من عاشق چشمت شدم،نه عقل بود ونه دلی

 

چیزی نمیدانم ازین دیوانگی  و عاقلی

 

یک آن شد این عاشق شدن،دنیا همان یک لحظه بود

 

آن دم که چشمات مرا از عمق چشمانم ربود

 

وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد

 

آدم زمینی تر شد وعالم به آدم سجده کرد

 

من بودم وچشمان تو،نه آتشی ونه گِلی

 

چیزی نمیدانم ازین دیوانگی وعاقلی



کلمات کلیدی:
نوشته شده در شنبه 90 آبان 28ساعت 9:29 عصر توسط کتی| ()|

نیستی........

 

چنان دل کندم از دنیا که شکلم شکل تنهاییست

 

ببین مرگ مرا در خویش که مرگ من تماشاییست

 

مرا در اوج می خواهی تماشا کن، تماشا کن

 

دروغین بودم از دیروز ، مرا امروز حاشا کن

 

در این دنیا که حتی ابر نمیگرید به حال ما

 

همه از من گریز افتد،توام بگذر از این تنها

 

فقط اسمی به جا مانده از آنچه بودم و هستم

 

دلم چون دفترم خالی ،قلم خشکیده بر دستم

 

گره افتاده در کارم ،به خود کرده گرفتارم

 

به جز در خود فرو رفتن ،چه راهی پیشه رو دارم؟

 

رفیقان یک به یک رفتن،مرا با خود رها کردن

 

همه خود درد من بودن ،گمان کردن که هم دردن

 

شگفتا از عزیزانی که هم آواز من بودن

 

به سوی اوج ویرانی پل پرواز من بودن



کلمات کلیدی:
نوشته شده در سه شنبه 90 آبان 24ساعت 7:13 عصر توسط کتی| ()|

قلب خسته.........

 

شبی غمگین/ شبی بارانی و سرد 

 

مرا در غربت فردا رها کرد

 

دلم در حسرت دیدار او ماند

 

مرا چم انتظار کوچه ها کرد

 

به من میگفت تنهایی غریب است

 

ببین که غربتش با من چه ها کرد

 

تمام هستی ام بود و ندانست

 

که در قلبم چه آشوبی به پا کرد

 

و او هرگز شکستم را نفهمید

 

اگر چه تا ته دنیا صدا کرد



کلمات کلیدی:
نوشته شده در یکشنبه 90 آبان 22ساعت 6:6 عصر توسط کتی| ()|

 

 

برخیزوبنگر که غیر از تو مرا دادرسی نیست

 

گویی همه خوابند کسی را به کسی نیست

 

آزادی وپرواز از آن خاک به این خاک

 

جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست

 

این قافله ازقافله سالار خراب است

 

اینجا خبری از پیشرو بازپسی نیست

 

تا آینه رفتم تا بگیرم خبر از خویش

 

دیدم که در آینه هم جز تو کسی نیست

 

من در پی خویشم به تو بر ویخورم اما

 

آن سان شده ام گم که به من دسترسی نیست

 

من آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است

 

حیثیت این باغ منم خارو خسی نیست

 

امروز که محتاج توام جای تو خالیست

 

فردا که میایی به سراغم نفسی نیست

 

در عشق خوشا مرگ که این بودن ناب است

 

وقتی همه ی بودن ما جز هوسی نیست

 



کلمات کلیدی:
نوشته شده در چهارشنبه 90 آبان 18ساعت 8:31 عصر توسط کتی| ()|

 

 

کم بکن این گله فریاد زدن ممنوع است

 

بین این قوم که هرکارثوابیست کباب

 

دل سوخته را باد زدن ممنوع است

 

تیشه بر ریشه فرهاد زدن شیرین است

 

حرفی از پیشه فرهاد زدن ممنوع ست

 

بین این قوم که  از باکرگی  ترشیدن

 

حرفی از حجله و داماد زدن ممنوع است

 

شادی از منظر این قوم گناهی است بزرگ

 

بزنگ آهنگ ولی شاد زدن ممنوع است.

 

دل من حوصله کن داد زدن ممنوع است

 

 



کلمات کلیدی:
نوشته شده در جمعه 90 آبان 13ساعت 10:0 عصر توسط کتی| ()|

<      1   2   3   4      >

Design By : Theam.TK