love poemes (شعرهای عاشقانه)
Designer: Mohammad Theme
نیستی........ چنان دل کندم از دنیا که شکلم شکل تنهاییست ببین مرگ مرا در خویش که مرگ من تماشاییست مرا در اوج می خواهی تماشا کن، تماشا کن دروغین بودم از دیروز ، مرا امروز حاشا کن در این دنیا که حتی ابر نمیگرید به حال ما همه از من گریز افتد،توام بگذر از این تنها فقط اسمی به جا مانده از آنچه بودم و هستم دلم چون دفترم خالی ،قلم خشکیده بر دستم گره افتاده در کارم ،به خود کرده گرفتارم به جز در خود فرو رفتن ،چه راهی پیشه رو دارم؟ رفیقان یک به یک رفتن،مرا با خود رها کردن همه خود درد من بودن ،گمان کردن که هم دردن شگفتا از عزیزانی که هم آواز من بودن به سوی اوج ویرانی پل پرواز من بودن قلب خسته......... شبی غمگین/ شبی بارانی و سرد مرا در غربت فردا رها کرد دلم در حسرت دیدار او ماند مرا چم انتظار کوچه ها کرد به من میگفت تنهایی غریب است ببین که غربتش با من چه ها کرد تمام هستی ام بود و ندانست که در قلبم چه آشوبی به پا کرد و او هرگز شکستم را نفهمید اگر چه تا ته دنیا صدا کرد برخیزوبنگر که غیر از تو مرا دادرسی نیست گویی همه خوابند کسی را به کسی نیست آزادی وپرواز از آن خاک به این خاک جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست این قافله ازقافله سالار خراب است اینجا خبری از پیشرو بازپسی نیست تا آینه رفتم تا بگیرم خبر از خویش دیدم که در آینه هم جز تو کسی نیست من در پی خویشم به تو بر ویخورم اما آن سان شده ام گم که به من دسترسی نیست من آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است حیثیت این باغ منم خارو خسی نیست امروز که محتاج توام جای تو خالیست فردا که میایی به سراغم نفسی نیست در عشق خوشا مرگ که این بودن ناب است وقتی همه ی بودن ما جز هوسی نیست
کم بکن این گله فریاد زدن ممنوع است بین این قوم که هرکارثوابیست کباب دل سوخته را باد زدن ممنوع است تیشه بر ریشه فرهاد زدن شیرین است حرفی از پیشه فرهاد زدن ممنوع ست بین این قوم که از باکرگی ترشیدن حرفی از حجله و داماد زدن ممنوع است شادی از منظر این قوم گناهی است بزرگ بزنگ آهنگ ولی شاد زدن ممنوع است. دل من حوصله کن داد زدن ممنوع است یکی رابر مراد دل رسانی یکی را برغم هجران نشانی یکی را همچو مشعل برفروزی میان شعله ها جانش بسوزی خوشا آنکس که جانش از تو سوزد چوشمعی پای تا سربر فروزد خوشا عشق وخوشا ناکامی عشق خوشا رسوایی وبدنامی عشق خوشا بر جان من هر شام وهر روز همه دردو همه داغ وهمه سوز خوشا عاشق شدن اما جدایی خوشا عشق ونوای بی نوایی خوشا درسوز عشقی سوختن ها درون شعله اش افروختن ها چوعاشق ازنگارش کام گیرد چراغ آرزوهایش بمیرد اگرمیداد لیلی کام مجنون کجا افسانه میشد نام مجنون؟ هزاران دل به حسرت خون شد از عشق یکی دراین میان مجنون شد ازعشق دراین آتش هرآنکس بیشتر سوخت چراغش درجهان روشنتر افروخت نوای عاشقان دربی نواییست دوام عاشقی ها در جداییست
کلمات کلیدی:
کلمات کلیدی:
کلمات کلیدی:
کلمات کلیدی:
کلمات کلیدی:
Design By : Theam.TK |